فريدون

تار و پود هستی ام برباد رفت

 

شرمنده از خود نيستم گرچون مسيحا

 

آن جا كه فرياد از جگر بايد كشيدن...

 

من با صبوري برجگر دندان فشردم!

 

شعرم اگر در خاطري آتش نيافروخت

 

اما دلم چون چوب تر از هر دو سر سوخت!

 

برگي از اين دفتر بخوان شايد بگويي:

 

آيا كه از اين مي تواند

 

     بيشتر سوخت....!؟

 

 

 

 

 



+نوشته شده در جمعه 4 شهريور 1390برچسب:,ساعت2:30توسط عهدیه | |