آنكس كه مرا نشاط و سرمستي داد آنكس كه مرا اميد و شادابي داد هرجاكه نشست بي تامل گفت: "او يك زن ساده لوح عادي بود" مي سوزم از اين دورويي و نيرنگ يكرنگي كودكانه مي خواهم اي مرگ از آن لبان خاموشت يك بوسه جاودانه مي خواهم بدو اول نظر بده وگرنه من غصه مي خورم
يك شب از دست كسي باده اي خواهم خورد كه مرا با خود تا آن سوي اسرار جهان خواهد برد ! با من از هست به بود با من از نور به تاريكي از شعله به دود با من از آوا تا خاموشي دورتر شايد تا عمق فراموشي راه خواهد پيمود...! كي از آن سرمستي خواهم رفت؟ كي به همراهان خواهم پيوست؟ من اميدي را در خود بارور ساخته ام تار و پودش را با عشق تو پرداخته ام مثل تابيدن مهري در دل مثل جوشيدن شعري از جان مثل باليدن عطري در گل جريان خواهم يافت مست از شوق تو از عمق فراموشي راه خواهم يافت !؟ باز از ريشه به برگ باز از بود به هست باز از خاموشي تا فرياد... سفر تن را تا خاك تماشا كردي سفر جان را از خاك به افلاك ببين گر مرا مي جويي سبزه ها را درياب! با درختان بنشين كي !؟ كجا !؟ آن نمي دانم ! اي كدامين ساقي اي كدامين شب منتظر مي مانم !!!؟ بر و بچه هاي گل نظر بدن كه بدجور منتظرم بدو بدو
چندتا عكس از تيشرت راحتي واسه منزل
بي آنكه نگران باشي كه چه اتفاقي پيش خواهد آمد "در جهان زندگي كن" برنده يا بازنده اين مهم نيست مرگ هر آنچه هست با خود خواهد برد برنده يا بازنده باشي مهم نيست تنها چيزي كه مهم است و همواره مهم خواهد بود اين است كه: " چگونه بازي را پيش برده اي " بازم مطلب به اين باحالي خدايي نظر ندي ته ته بي معرفتي
درختها با زمين و زمين با درختها پرندگان با درختها و درختها با پرندگان زمين با آسمان و آسمان با زمين عشق مي ورزند تمام حيات در درياي بي انتهاي عشق موج مي زند بگذار عشق پرستش تو باشد ! بگذار عشق نيايش تو باشد! بيشتر عشق بورز تا بيشتر شوي كم تر عشق بورزي كمتر خواهي بود توان عشق ورزيدن تو ترازوي سنجش توست و ميزان عشق تو ترازوي وجود تو مطلب به اين قشنگي از اوشو نظر نداره؟
تكيه داده مرد بر ديوار ناشتا افروخته سيگار غرقه در شيرين ترين لذات از ديدار اين پرواز... نرم نرمك اوج مي گيرند افسونگر پريزادان وه كه منهم ديگر اكنون لذتم زآن مرد كمتر نيست چه طوافي و چه پروازي!! دور باد از حشمت معصومشان افسون صيادان خستگي از بالهاشان دور وز دلكهاشان غمان تا جاودان مهجور نظر نظر يادت رفت جيگر اول نظر بده بعد برو
شبانگاهان كه مه مي رقصد آرام ميان آسمان گنگ و خاموش تو در خوابي و من مست هوس ها تن مهتاب را گيرم در آغوش نسيم از من هزاران بوسه بگرفت هزاران بوسه بخشيدم به خورشيد در آن زندان كه زندانبان تو بودي شبي بنيادم از يك بوسه لرزيد به دور افكن حديث نام اي مرد كه ننگم لذتي مستانه داده مرا مي بخشد آن پروردگاري كه شاعر را دلي ديوانه داده اينم عكس فروغ فرخزاد كه واستون گذاشتم ديگه نامردي اگه نظر ندي
چگونه عطر تو در عمق لحظه ها جاري است! چگونه عكس تو دربرق شيشه ها پيداست! چگونه جاي تو در جان زندگي سبز است! هنوز پنجره باز است تو از بلنداي ايوان به باغ مي نگري!؟ تو نيستي كه ببيني چگونه پيچيده است طنين شعر نگاه تو در ترانه من... تو نيستي كه ببيني چگونه مي گردد نسيم روح تو در باغ بي جوانه من... به خواب مي ماند ....تنها به خواب مي ماند!؟ تو نيستي كه ببيني كه دل رميده من به جز تو ياد همه چيز را رها كرده است به خواب مي ماند به خواب دوست جونم ديدي نظرتو واسم بزار خوشحال ميشم
عكساي باحال از رامبد و سحر نظر بزار با مرام
هرچه را كه دست بداري همان خواهي شد عشق كيمياگري است هرگز دوستدار چيزهاي نادرست نباش چون وجود تو را تغيير مي دهند هيچ چيز چون عشق توانايي تفسير را ندارد عشق چيزي است كه مي تواند تو را بالا ببرد به عروجت برساند پس.......... چيزي فراتر از خود را دوست بدار من نظر ميخوام يالا يالا
در گذرگاه زمان خيمه شب بازي دهر با همه تلخي و شيريني خود مي گذرد..! عشق ها مي ميرند!؟ رنگ ها رنگ دگر مي گيرند.... و بهاران زپس هم سپري مي گردند....! اين فقط خاطرهاست كه چه شيرين و چه تلخ دست نخورده به جا مي مانند.....!!؟؟ اين همه زحمت مي كشم خب اگه دوسم داري نظر بده ديگه
به هر چه بيانديشيم افزايش ميابد! پس به قرض ها و بدهي ها نينديشيد... خزانه الهي لبريز و بي انتهاست. در شبي مهتابي ستارها را بشماريد يا مشتي شن به دست بگيريد واگر توانستيد دانه هاي آن را بشماريد يه دانه هندوانه مي تواند مزرعه بزرگ هندوانه بدهد پس براي هرچه داري شاكر باشيد تا افزايش آن را شاهد باشيد همه آنچه راكه در زندگي داريد از مادي ومعنوي را با محبت واقعي متبرك كنيد در قبال هر هديه هي لبخند بزنيد و تشكر كنيد به اين طريق اجازه دهيد كائنات دريابند كه شما آمادگي دريافت خير وبركت را داريد روزي يك بار با آغوش باز بنشينيد وبگوييد: "آغوش من براي پذيرفتن همه خير وخوشي و فراواني كائنات گشوده است." آن گاه كائنات تمام آن چيزهايي را كه درهشياري شماست به شما مي بخشد. پس به كم قانع نباشيد... دوست جون نظر بزار واسم خوشحالم كن
عكس باحال از هومن وآزاده حتماببينيد
كتاب رسالت مامحبت است و زيبائي تا بلبل هاي بوسه بر شاخ ارغوان بسرايند شور بختان را نيك فرجام بردگان را آزاد و نوميدان را اميدوار خواسته ايم تا تبار يزداني انسان سلطنت جاويدانش را بر قلمرو خاك باز يابد كتاب رسالت ما محبت است و زيبائي تا زهدان خاك از تخم كين بار نبندد... عزيزم جيگرم نفسسسس نظر يادت نره
شكوهي در جانم تنوره مي كشد گوئي از پاكترين هواي كوهستان لبالب قدحي دركشيده ام در فرصت ميان ستاره ها شلنگ انداز رقص مي كنم ديوانه به تماشاي من بيا.....! چرا نظر نميدي؟
هنرمندان با هسرانشان:
نمي لغزانمت برمخمل انديشه ائي بي پاي نمي غلتانمت بر بستر نرم خيالي خام: اگر خواب آور است آهنگ باراني كه مي بارد به بام تو.... وگر انگيزه عشق است رقص شعله آتش به ديوار اتاق من... اگر در جويبار خرد مي بندد حباب از قطره هاي سرد وگردر كوچه مي خواند به شوري عابر شبگرد نمي گردانمت بر پهنه هاي آرزوئي دور نمي رقصانمت در دودناك عنبر اميد: وگر عشقي كزو اميد با من نيست در اين تاريكي نوميد سايه سر به در گاهم نمي لغزانمت بر خواب هاي مخمل انديشه ئي ناچيز يعني خدايي بفهمم نظر يادت رفته
عكس گذاشتم حالش ببر:
اي مرغ آفتاب... زنداني ديار شب جاوداني ام يك روز از دريچه زندان من بتاب...! امابگو....كجاست؟ آن جا كه زير بال تو در عالم وجود يك دم به كام دل بالي توان گشود اشكي توان فشاند شعري توان سرود دوسم داري نظر بده ديگه
تمام لحظه ها زيبا هستند اين تويي كه بايد پذيرنده باشي وآماده تسليم تمام لحظه ها سرشار از نعمت اند اين تويي كه بايد توانايي ديدن داشته باشي تمام لحظه ها با نيايش همراهند اگر همه را با سپاسي ژرف بپذيري هيچ مشكلي پيش نخواهد آمد.. اگه نظر ندي يعني ته ته بي معرفتي
به پيش روي من تاچشم ياري مي كند درياست چراغ ساحل آسودگي ها در افق پيداست دراين ساحل كه من افتاده ام خاموش غمم دريا دلم تنهاست... وجودم بسته در زنجيرخونين تعلق هاست! خروش موج بامن مي كند نجوا: كه هركس دل به دريا زد رهايي يافت مرا آن دل كه بر دريا زنم نيست.... زپا اين بند خونين بركنم نيست.... اميد آنكه جان خسته ام را به آن ناديده ساحل افكنم نيست ...........!؟ نظربده يالا يالا
گل سرخ زيبا مي شكفد چون تلاش نمي كند نيلوفر باشد ونيلفرها اينگونه زيبا مي شكفند چون چيزي از افسانه شكفتن گلهاي ديگر نمي دانند...... خود باش و از ياد مبر هركاركني نمي تواني غير از خود باشي دوست جونم نظر بده ديگه
اگربه سويت اين چنين دويده ام به عشق عاشقم نه برخيال تو به ظلمت شبان بي فروغ من خيال عشق خوشتراز خيال تو نظر بديد ديگه...
عكس هاي زيبا از شمع
عكس هاي جديد از لاله اسكندري وهمسرش
تار و پود هستي ام بر باد رفت اما نرفت عاشقي ها از دلم ديوانگي ها از سرم |
About![]()
سلام.به وبلاگ من خوش آمدید.این وبلاگ واسه گفتن حرف دل,حرفایی که گفته نشده وته دل جا مونده
Home
|
![]() |
![]() |
![]() |
|
![]() |
|
![]() |
|
![]() |
![]() |
![]() |
| |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
![]() |
![]() |
![]() |
||
![]() |
|
![]() |
||
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
|
![]() |
|
||
![]() |
![]() |
![]() |